English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8473 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
The wound burns and throbs. U زخم جایش می سوزد
he bobded up like a cork U عین فنر از جایش پرید
There is a hitch in this project. U این طرح یک جایش گیر دارد
Put the books back on the shelf. U کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
levers U اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
lever U اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
wags U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagged U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagging U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
shog U تکان خوردن تکان دادن
shakable U تکان دادنی تکان خوردنی
shakeable U تکان دادنی تکان خوردنی
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
dirndl U نوعی دامن بلند با کمر بلند
shimmy U تکان تکان خوردن
jumbled U تکان تکان خوردن
shimmey U تکان تکان خوردن
joggled U تکان تکان خوردن
joggles U تکان تکان خوردن
joggling U تکان تکان خوردن
jumble U تکان تکان خوردن
jumbles U تکان تکان خوردن
joggle U تکان تکان خوردن
jumbling U تکان تکان خوردن
encounter U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encountering U زد و خورد
engagement U زد و خورد
encounters U زد و خورد
engagements U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
feedback U پس خورد
passage of arms U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
ate U خورد
feeds U خورد
feed U خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
regulating slack U خورد دادن
to sinister in U خورد رفتن
eating U خورد و خوراک
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
parallel feed U خورد موازی
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
pin feed U خورد سنجاقی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
passage at arms U زدو خورد
pulverizer U خورد کننده
drank U عرق خورد
face up feed U خورد رو به بالا
squish U خورد کردن
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
face down feed U خورد رو به پایین
drank U نوشابه خورد
drank U خورد سرکشید
the timber warped U تیرپیچ خورد
feedback circuit U مدار پس خورد
feedback U باز خورد
cross feed U خورد متقابل
card feed U خورد کارت
misfeed U سوء خورد
melec U زدو خورد
self absorbed U در خورد فرورفته
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
diner U کسی که شام می خورد
diners U کسی که شام می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
warfare U نزاع زدو خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
shaggy ugs U فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
wagging U تکان
rocking U تکان
shocks U تکان
wagged U تکان
jostle U تکان
jostled U تکان
jostles U تکان
jostling U تکان
wag U تکان
shake U تکان
movement U تکان
shocked U تکان
motion U تکان
motions U تکان
motioned U تکان
jolt U تکان
heart quake U تکان دل
nods U تکان سر
nodding U تکان سر
nodded U تکان سر
nod U تکان سر
shaking U تکان
wags U تکان
shakes U تکان
jarring U تکان
shock U تکان
motioning U تکان
rocked U تکان
jerks U تکان
rocks U تکان
jerked U تکان
stroking U تکان
strokes U تکان
stroked U تکان
smooths U بی تکان
jerking U تکان
jerk U تکان
stroke U تکان
smoothest U بی تکان
rock U تکان
smoothed U بی تکان
jolted U تکان
smooth U بی تکان
jolts U تکان
jolting U تکان
concussion U تکان
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
shocked U تکان دادن
Recent search history Forum search
1وقتي بلند حرف مي زني
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1Soar
1how much garlic bread did he have?
0آن دختر آب منى را خورد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com